زهره نبی زاده

یادداشت روزانه

یادداشت

یادداشت روزانه

سلام به امروزم، یک روز خوب بعد از باران 12دی ماه 1402 یادداشت روزانه

من صبح ساعت 8:30 با آلارم گوشی تکتم بیدار شدم. دیشب به خاطر استرس بد خواب شدم. اما الان حالم عالیه آن کارهایی که برای کم شدن استرسم باید انجام می دادم، انجام دادم و بقیه عوامل که به فرمان من نیست، به خدا سپردم.

قسمت خودم رو انجام دادم و مطمئنم خداوند  هم قسمت خودش را به خوبی انجام می دهد به شرط ایمان، که احساس خوب را در من متبلور می کند.

دیروز در سایت استاد شاهین کلانتری مطلب می خواندم و مطالبی را در مورد رسانه سازی و هفت گام برای راه اندازی و توسعه ی سایت آموزشی خواندم.

این مطالب ایده های  بسیار خوبی برای متحول کردن سایتم به من داد. الان وقتش است که یک بروزرسانی عالی برای سایتم، خودم، کار و هدفی که در پیش دارم انجام دهم.

تغییر

فهمیدم بعضی از نوشته ها چطور می تواند من و زندگیم را تحت تاثیر قرار دهد. و مسیر آن را تغییر دهد.

 دو سال پیش وقتی در عالم خواب و بیدار شنیدم نویسندگی کن! نمی دانستم چطور و از کجا شروع کنم و چطوری بنویسم. ساعت سه صبح دفتر و خودکار را برداشتم و هر آنچه که در ذهنم چرخ می خورد را بر روی صفحات کاغذ جاری کردم.

از فردا به دنبال افزایش مهارتم بودم و به چندجایی توی شهر سر زدم اوج بیماری واگیردار بود و هیچ جا باز نبود اما من مصمم بودم مهارتم را افزایش بدهم.

این بود که اینترنت خودش را به من نشان داد. این بیماری برای هر کی بد بود برای اینترنت و گسترشش بسیار مفید بود.

هیچ اتفاقی، اتفاقی نیست.

 جهان احتیاج به یک جهش پاک داشت. به یک تعطیلی همه جانبه یک پاکی از آلودگی ها و رهایی از زنگوله های که سنت به پایش بسته بود.

لیاقتش را هوای پاک، سلامتی بیشتر و پیشرفت سریع تر می دید برایش اهمیتی نداشت که چه چیزهایی زیر این چرخ له می شوند و چه چیزهایی رشد می کنند.

باری با سرچ اینترنت توانستم با استاد کلانتری عزیز، سایت و دوره هایش آشنا شوم.

راه برایم باز شد و هر روز بهتر رسالتم رو درک می کردم. این درب، دربهای دیگری را برایم باز کرد و این مسیر واضح و واضح تر شد با چیزهایی آشنا شدم و مهارتهایی کسب کردم که اگر به دوسال قبل برگردم دیگر خودم را نمی شناسم.

هر روز در دل این هدف علایق و گلهای دیگری شکوفه می داد و سعی مرا می خواست در رشد و نگهداری و پرورششان.

الان در جایگاهی متحول کنند هستم که دانه ی ای کاش،  پوسته اش را باز می کند و در زیر این خاک، ریشه هایی برای پیدا کردن منابع قوی می فرستد و جوانه هایی رشد می کند که نهال آرزوهایم را به درختی تنومند تبدیل می کنند.

چه میوه های خوشمزه ای از این درخت خواهم چید.

راه

و می دانم این جوانه راه زیادی برای درخت شدن دارد اما مهم نیست تا کی، مهم این است که من یک جوانه برای نگهداری دارم. قرار است یک ارغوان دیگر پرورش یابد و من پرورش دهنده آن هستم.

مهم نیست از چه مسیری راهم را پیدا کردم و از کجا به کجا ختم خواهد شد مهم این است که این اتفاق رخ داده است. خیلی مهم است که مسیر را پیدا کرده ام.

مهم است که در دنیای بی عملی خودم را نکشتم. هر عملی در خلاف رسالتم بی عملگی است.

این یادداشت برای من یک یادداشت دوست داشتنی شد. خدایا سپاسگزارم.

به اشتراک بگذارید
پست های مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *