کاش شعار زنده باد زندگی در گوش کودکی من هزاران بار زنگ می زد؛و تکرار می شد که از لحظه لحظه کودکی خود بیشتر لذت ببر. و مدام می گفتم چه خوب شد به دنیا آمدم و زندگی را نفس می کشم. تو چه کودک با ارزشی هستی. می توانی رویاهای قشنگی به هم ببافی و با آنها روزها شاد و سرمست در خیابان روی خط صاف جدولها یکی یکی پاهایت را پشت هم ردیف کنی. و دویدن تا انتهای زندگی را سرمشق تلاشهایت کنی، این دویدن فقط دویدن نیست،رسالتی است که تو را در کار مورد علاقه، خستگی ناپذیر می کند.

در کودکی این جمله را دوست داشتم، رو به جلو حرکت کن چیزی در پشت درهای بسته گذشته نیست. فقط همین امروز است و بی نهایت فردایی که می توانی بسازی. هر فردایی مهلتی برای امروز زیستن در خود دارد،تا تمام روزها خود را خوب زندگی کنی و شاد باشی.

روزهایی که غمگینی، شادی و لبخند را روی لبهای کودکی تو بدهکارند. پس خوشحال باش و بخند تا طلبت پرداخت شود. اگر امروز گذشت و شاد نبودی تبدیل به دیروز حسرت بار می شود. که جبران نمی شود.

هرگز کودکی ما تمام نمی شود. به ظاهر می گویند تا ده سالگی، نه بیست سالگی تمام می شود. ولی من میگویم تا فرداها هستند، می شود کودکی کرد.

می توانیم در خلوت خود، راه و مسیر روزهای شاد کودکی خود را از فردا پس بگیریم. و تبدیل به امروز شاد کنیم. و از دیروز خود بیشتر کودکی کنیم.

به جملاتی که گوش گذشته تو را سرخ کرده است توجه نکن. مهم شادی این لحظه، و درست بودن تو در جایی که قرار داری است. یکی از راه های رستگاری، کودکی کردن در لحظه حال است. این نوعی سپاسگزاری از خداوند است.